قرنطینه

زیر آسمان آشوبی عظیم برپاست ؛ اوضاع از این بهتر نمی‌شود. [مائو]

Archive for فوریه 2011

آدرس تازه

Posted by qarantineh3 در فوریه 11, 2011

برای مدتی می روم این جا تا کوفت-نوشته کنم کودتا را…

qarantineh.blogsky.com

Posted in Uncategorized | 1 Comment »

فیلمدونی/ باکس77/ Lebenszeichen_ Werner Herzog_ 1968

Posted by qarantineh3 در فوریه 9, 2011


از آن فیلم ها که ته ِعشق و حال اند و برای کسی چون بنده قلی که علاقهء چندانی به موج نوی آلمان ندارم جز دلبسته-گی به فاسبیندر بزرگوار و نازنین، جای بسی شگفتی دارد که فیلمی از جناب هرتسوگ ببینم و نیش-م تا بناگوش گشاده گردد. هرتسوگی که اتفاقن ده سال پیش از این درست در جشنوارهء 79 از او ده فیلم دیدم و قریب به اتفاق-شان را دوست نداشتم. از سبک و سیاق و نگاه ِاو به سینما تا بازی بازیگر بزرگ و نابغه و جنون زده اش که همه جا در حد کمال ظاهر شده بود. بعدا ز آن گذشت تا چندسال بعد که جسته و گریخته فیلم هایی دیدم از او و دیگر ژرمن ها که دلچسب نمی آمد هیچ مدله که البته در این بین جناب فاسبیندر یک استثناء بود همه مدله چراکه هرچه از او دیدم چیزی جز شاهکار نبود و حیرت و انگشت به دهانی ِبنده قلی از او و فیلم های-ش و نبوغ ِبی حد و حصرش کمافی السابق ادامه دارد…

اما دربارهء این فیلم که داستانی تک-خطی و بانمک و درعین حال شدیدن عمیق و افسرده و ابسورد و تراژیک دارد. قصه این طوریاس که سه سرباز آلمانی ِجنگ دوم پناه به روستائی در یونان می برند و قرارست کشیک بمانند تا خبرشان کنند. یکی از آن ها با دافی انصافن حائز کیفیت همان جا توش اندازی و ازدج می زند و دوتا دیگری یکی کاشف-ست و مخترع و دنبال گئیدن سوسک ها که خدایی این یه کارش کلی بهم حال داد و دیگری هم سرش به خودش گرمه و دنبال کشف و شهود و جستجو در زمین و زمان و بالا پائین با دوچرخه البته!

روال روایت فیلم آنقدر نرم و دوست داشتنی و شیرین تو مایه های پن-کیک است (تعبیرو داشتین که!) و خودمونی و سبک-بال است که آدم کف می کند که دوربین چطوری بین این آدم ها با عوامل حضور داشته. از آن فیلم ها که خودت را با خودش ببرد تا آن سوی مرزهای آدم ها و تن هاشان و تو و تن-ت و ذهن-ت.
فیلم قالبی مستندگون و داستان-گون ِتؤمان دارد در حالی که هم مستندست و هم داستان می گوید. از آن شگردهای کیارستمی ای دارد که معلوم نیست کجا ساخته گی و آماده شده بوده و کجا درجا و رندوم پدیدار شده جلو خال دوربین.
ادامهء قصه به این جا می رسد که جوان توش انداز از فرط بی کاری و جنون بی سوبژه-گی دچار ماخولیا می شود و تهدید می کند که کل دهکده و مردم و سربازان و پایگاه نظامی شان را با 5تن تی ان تی ول می دهد رو هوا که از این جا قصه وجه تراژیک و کمدی-ش می زند بالا و با هربار دیدن ِموقعیت سرباز کرکر خنده و هق هق گریهء آدم فوران می کند.

فیلم آن اندازه انسانی و آن اندازه گیرا و دلنشین است که دیدن هرباره اش حتم دارم عنوانی کمتر از ضدجنگ ترین و در عین حال ساده و کم خرج ترین فیلم تاریخ ِسینما را برای-ش به ارمغان نیاورد. فیلمی که بدون کوچک ترین ادا و کوچک ترین گنده گویی و چرندبافی صمیمی و دوستانه جنگ و خصلت های آدمی در شرایط بحران را به تصویر می کشد تا نشانی باشد بر پیشانی ِ سیاه ِقرن بیست که نزیست و کشت جان و روان ِآدمی را از پیش و از پشت اینجاش به قول براهنی!

Posted in Uncategorized | 2 Comments »

فیلمدونی/ باکس76/ عروسک_ ابراهیم وحیدزاده_ 1389

Posted by qarantineh3 در فوریه 7, 2011

از اون دسته فیلم ها که به خیال خودشان دارند حرف می زنند آن هم مهم و اثرگذار و انتقادی اما در اصل زر می زنند و تر الاماشاءالله پشت سر ِهم!

داستان دربارهء دخترک چاق و کثیف و بدبو و ازگلی ست که از قضا مثه خود ِچاقاله عن نما مطلقه نماست و دنبال توش انداز (شما بخوانید کار) می گردد. حالا دختر فلان کس ِفامیل قیافه اش را رنگ و لعاب می دهد و هول-ش می دهد وسط گود. از قضا رئیس شرکت دیوس ازآب درمی آید و توش اندازی-ش را می کند اوه به وفوررر نه با یه نفر با اوه به وفوووور نفر! بعد از زندان جریان کلاه برداری-ش را هدایت می کند و به همه می گوید که رفته فلان-جائک برای عقد قرارداد. بعد اون دختر فامیل از اوضاع این ها باخبر می شود و پی جویی می کند و خار پسره رو و دارودسته رو می چوچوند!…

فیلم یک عدد لیلا اوتادی دارد که باز لباس های-ش کفردرآرست و نمی شود درست و درمون سینه ها رو دید زد اما جین های ردیفی به پا می زند که خب با عرض تأسف باید عرض کنم که ران های-شان بسیار یغور و گنده شده بودند. بعد از گزارش هیکل داف ِکار می رسیم سراغ تاپالهء حجیم ِگه که چاقاله باشد که از فرط ترکمون ِبون غلتونی-ش (دیکته میکته شو بلت نیسم! ها!) نمی تواند کمربند ماشین را دور خودش سفت کند و ببندد. و جالب آن که انقدر موجود ابله و آی کیو منفی می زند که همه جلو دوربین ر به ر بهش می رینند. تصور کنید که کسی آی کیو کمتراز بهنوش بختیاری پیدا شود آن هم کسی که بهنوش هم بهش بریند!! حالا جای خود دارد که اوتادی و ابراهیم زاده هم جلو دوربین کم از رینش نمی گذارند. حالا پشت صحنه که حتمن بماند!

فیلم نماهای فولو کم ندارد و دکوپاژی هپروتی را از سر گذرانده. دوربین برای خودش بالاپایین می شود و جلو و عقب و راکورد و غیره و مچ کات و فلان هم که پیشکش…

آقاتسلیمی جوگیر ِفیلم نامه نویسی شده اند و گمان کرده اند که هاااا مو چیوم از خواهروم کمتره؟ هاااا مو توش اندازوم توش می ندازوم! دری وری و خزعبل شده محصول کار ِجناب ادعاخان که نان جان کندن های بیست و چندسال پیش ِخواهر را دارد کماکان می خورد.

فیلم برداری جناب داریوش عیاری هم که مسلمن رو دست شاگردها بوده و خودشون مشغول گرمای زغال. موزیک کار هم که بی جهت و بی دلیل میکسی از مأموریت غیرممکن و قیصر و هتل کالیفرنیا و هر ساوندترک ِمعروفی که تو طول عمر ِآهنگساز البته اگر اسمشو بشه گذاشت آهنگساز رسیده انداخته توش. ماجرای پسر گیتارزن و کنسرت گذار و درعین حال سرباز فراری هم از اون ایده های احقانهء درجهء یکی ست که کم گیر آدم می آید. دیگه چرخ و فلکی ِمشهور به فرامرز روشنائی که زعفرانی میاد جلو دوربین و براندویی کنار می رود را بگویم و آن لکهء ماه گرفتگی رو صورت بهنوش که نه قبلن بود و نه وجودش تو فیلم معلوم و مشخص میشه. کنار کثافت کاری های مختلف لنز چشم قورت دادن چاقاله چندش ترین و حال به هم زن ترین کثافت کاری ای بود که تا به حال تو فیلم های اسلشر هم ندیده بودم. اما علیرضاخمسه-ش قابل تحمله تا اندکی و ثریاقاسمی-ش هم آدم هیچی نگه بهتره!

دعای خفن عاجل : خداکنه هنوز مغزم کشش داشته باشه که بتونم به دیدن این فیلم ها ادامه بدم خصوصن وقتی که می تونم امید داشته باشم تخم های جناب ابراهیم زاده پریشون تو لنز نما نزدیک نداشته باشند…

Posted in Uncategorized | 2 Comments »

رقابت در وقاحت

Posted by qarantineh3 در فوریه 5, 2011


حرف زدن و نوشتن دربارهء واضح ترین و همه فهم ترین اتفاقات جاری در منطقه فقط و فقط تکرار مکررات است و بس. اما این میان دوسه نکتهء ظریف هست که در حین جنگ و دعوای این وری ها یعنی استبدادستیزان و اون وری ها یعنی استبدادورزان اکثر مواقع گم و گور می شود هم در بین تحلیل های مفسران و هم در میان عموم مردمان.

شاید قرص، شاید دراگ های سنگین و شاید همان تل و غیره که حرف-ش همیشه هست اما این اندازه وقاحت و این اندازه وهم و ماخولیا جدا ً که حیرت آورست. آقا فرمودند رژیم گذشته دوچیزش فاجعه بود. یکی حکومت موروثی-ش و دیگری حکومت غیرانتخابی-ش. تردیدی در درستی ِاین کلام نیست اما پرسش این که چه کس دارد حکومت را موروثی می کند؟ وقتی خود شما از بین چهار آقازاده فقط آقامجتبا با عینک جدیدشان را درکنار تقوی ِنمازجمعه می نشانی، انتظار برای چیست و از کیست؟ بعدهم از انتخابی بودن مقام اول گفتن که از روز روشن ترست دروغ ِمفتضحانه اش. اما دربارهء استقلال پیش و پس از انقلاب صحبت ایشان کاملن به جاست. پیش از انقلاب وابستگی بود اما پس از آن استقلالی بود از آن طرف بوم افتاده بود. به حدی که تمام روابط علی الخصوص در دهه 60 و اکنون قطع شد و شده جز برای خرید اسلحه و گاه زدوبندهای پیش پاافتاده و حالا باج دادن برای بقاء! چه بسا که الان هزینهء کودتا شده است باج به روسیه برای خزر و خرید کارت پوچ و بی نقش در شورای امنیت که با بیرون کشیدن سیستم پدافند دفاع ِموشکی امریکا از پراگ؛ مرز استراتژیک امریکا در اروپا با منطقه و روسیه و برداشتن تهدیدها از گلوی خرس های مسکو آن هم به باد فنا رفت. بخش دیگر ِهزینهء این استقلال شد دادن هیرمند به افاغنه برای جولان دادن در کابل و گروکشی با ناتو و یا شد بخشیدن خسارات جنگ تحمیلی به عراق برای نقش بازی کردن در تحولات جموری اسلامی دوم ساختهء دست امریکا و بریتانیا در منطقه که نتیجه اش برای مردم چیزی نبود جز قورت دادن بغض مادرهای شهید داده و زخم دیده. باقی همه پارانویای ِدشمن دشمن بود و بس.

دربارهء منطقه اما حرف ها از این حساب شده تر بود. درست که مبارک مهرهء امریکاست خصوصن برای حفظ مرزهای اسرائیل و مانور آن چنانی به قول آقا برای مسلط کردن-شان بر نوار غزه؛ آن هم با رشوهء سالانهء یک و نیم میلیارد دلاری برای بودجهء نظامی که به سهولت در اختیارش بود اما ارتش-ش این اندازه وابسته و جیره خور و مزدور نیست. اگر تا الان هم مردم-ش در خیابان ایستاده اند جز به رأفت ارتش مردمی-ش نبوده و نیست. سرسپرده گی یک طرف قصه است و از فرط بیماری و وهم همهء درها را بستن و سر در زمین و گبین فرو بردن نشان از عدم اعتماد به نفس است و بیماری ای واگیردار و مهلک و البته انسان کش.

در این که هیچ عقل سلیمی نمی خواهد کشورش ضعف حضور در عرصه و دیپلماسی-ش داشته باشد و خب مسلمن هرکس به مانند بنده قلی دوست دارد و خب حق می داند که ایران شاخ منطقه باید باشد و حرف اول را او بزند نه امریکای تا خلیج فارس قشون کشیده. اما این اقتدار و شاخ بازی باید که نه پوشالین و هارت و پورتی و در قالب تئوری های مارکسیستی ِا ُرتودکسیکال ِلنینی به شکل انقلاب مدام و صدور انقلاب به منطقه و اقصا نقاط ِجهان و غیره باشد؛ که عاقلانه و استراتژیستیک باشد. البته این هم نه از نوع ح.عباسی و پاسدارهای پیرامونی-ش. حمله های تند حضرت آقا به مبارک که در خلال-ش فرمودند دیکتاتورهای وابستهء عربی رفتنی اند که خب منظورشان حتمن متحدان امریکا در منطقه ست از عربستان ِنفتی تا یمن مفتی که تو مشت یانکی ها چرخ می خورند. و حتمن که منظورشان لبنان شیعه نشین و تحت اداره و تملک حزب الله و سوریه نبوده است. و جالب تر آن که حتمن وقتی بر روی نقشه دست می چرخاندند یادشان رفته ایران فخیمه را هم در مرکز منطقه ببینند. این شتر در هر خانه ای با چنین سردرمداری می خوابد. این حرف ما نیست حرف تاریخ-ست.

جوگیری و وهم جهان مسلمین تو مشت ماست و خواب ِماخولیائی ِ خمینی بودن و رویای ظهور دیدن، کم ِکم با جواب یکی از تاریخی ترین گروه های مذهبی در منطقه نشان از فلاکت و بی تدبیری در اضافه گویی هایی ست که رادیکال ترین ادبیات ِنئوکانی را یادآور می شود. افتضاح آن جا بالامی آید که پخش مستقیم نمازگزاران جمعه در صحن علنی که گوش به آقایند برش موازی می خورد به نمازگزاران میدان التحریر ِقاهره که نشسته اند به نماز. حالا این نماز کجا و آن کجا به کنار اما بلاهت و وقاحت سیماییان طوری مصریان را به بیننده اش تحمیل می کند که آن ها هم حتا در آن سوی جهان نشسته اند گوش به فرمان آقا تا این گوید و آن ها آن کنند. جالب آن که إخوان المسلمین گروهی که شاید امید بیت نشینان به روی کارآمدن طیف رادیکال آن هاست، دو ساعت بعد از این سخنان جواب قاطع می دهد و داستان ِانقلاب اسلامی ِمصر را تمام شده می خواند. آن ها که در پی مصادره کردن و قورت دادن همه چیز و همه اند، سیلی تاریخی را به موقع خواهند خورد. هرچند که تکلیف در منطقه با تونس و مصر شروع گشت اما پایان-ش به سادگی قابل گمانه زنی نیست. حالا حتمن دوباره مغزفندوقی های جوزده می افتند به میانه که تمام شد و مبارک و دیکتاتوری-ش و با امریکا و اسرائیل نابود شد و همه چی حل و فصل شد. غافل از آن که برچیدن بساط مبارک آغاز راه ِدشوار تمرین دموکراسی زیر نگاه و عمل قدرت ورزان و بازیگران خاورمیانه ست. درست جائی که وقتی ملتی و خب رهبرانی هوشمندانه تر عمل کنند ابتکار عمل را به کف خواهند آورد. بازی ای که بازیگرانی چونان ترکیه از دستهء تازه نفسان با دموکراسی هایی نو و در حال گرم شدن را به خود فرامی خواند. روزهایی پرماجرا در راه ست و مشخصن غیرقابل پیش بینی و گمانه زنی های شتاب زده و بی فکر و منطق.

دربارهء کارتون : به طرز جالب ناکی در هفتهء گذشته صفحهءاول سه روزنامهء معتبر جهان را به خودش اختصاص داد.

بعدالتحریر : گفته های قوری چاقه و سازی شاکه دیگه جدا ً این هفته حیرت انگیز بود. وقتی سازگارا از موسوی و کروبی شاکی بود که چرا حزب الله لبنان رو محکوم نکردند چون ما می گیم یا وقتی نوری زاده می گفت من با مردم مصر حرف زدم البرادعی محبوبیت نداره و خب چون امریکا عمرموسا رو راحت تر می تونه تحمل کنه اینو میگه آدم چارشاخ می مونه اینا تا کجا می خوان پیش برن؟ طلبکار ِجنبش شدن و خط و نشون کشیدن برای ملت مصر راهی تا ولایت دوباره برپا ساختن نیست. رقابتی در وقاحت در تن ِ جوخایی مدرن!

Posted in Uncategorized | 9 Comments »

«چ ِت» و «م ِت» در افتضاحیه؛ بی نون اضافه

Posted by qarantineh3 در فوریه 5, 2011

مرامت ما رو کشته (دو مرتبه) : دوست ِخوب و مهربانم حال اساسی می دهد و به غیر از ویدبازی ِشب پیش با نانسی و کاترین و خیلی خارجی هایی دیگر در هفت به همراه ِ کره شکلات و چیزکیک و شیرکاکائو، بنده قلی را رهسپار ِافتضاحیه فجر و البته رساندن تا جلوی در می کند. دلیل-ش هم اول خراب رفیق به گفتهء خودش است که البته اظهرمن الشمس می باشه و دوم مسیر صعب العبور و لابیرنت ِکافکائی-ش! شک ندارم تخمی ترین راه ممکن برای رسیدن به مقصدی را دارد البته برای آن ها که اوتول به خدمت نیستند.

تیتر : تکنولوژیت تو حلقم/ سوتیتر : من احترام رو دوس می دارم

کار در دولت اصلاحات زیمین ماند و احترام و نظم ترنسفر شده به دولت کودتا البته فقط یدونه جا تا اینجا. این جدن مهم نیست. مهم اینه که برنامه داره با نیم ساعت، فقط و فقط با نیم ساعت تأخیر شروع میشه. کیفیت بصری تیزرها معقوله و خوشبختانه آماده اند از قبل و هولکی و با سوتی تدوینی و اینا و حالا این هنوز نسخه نهایی مون نیست و اینا، دیگه نیستند و نظم و ترتیب و ساماندهی در برگزاری به جاهایی خوبی رسیده. دقت کنید: بازرسی بدنی دیجیتالی، ورودی با کارت های اسکن شده، صندلی شماره خورده و آماده، هوای سالم و مطبوع با بوی خوش ِچند دقیقه یک بار پراکنده بشوی دیجیتال، صندلی ِراحت بدون هیچ گونه پذیرائی همراه با آب سرد کن های کورشده و البته مقادیر قابل توجهی بچه مؤمن حزب اللهی با عره و عوره و شمسی اینا و خب بروبکس اطلاعات عملیات اوه به وفوررر…

آقای وزیر از عمه تون خبر دارید؟ : اول ِکاری می فرمایند که: ستاره ای بدمید و ماه مجلس شد. خب حرفی نیست. انتظاری هم نیست متقابلن. بعدی…

آی آدما… آی آدما… : فکرش را نمی کردم روزی کار به جائی برسد که کیفیت آدم های حاضر در افتتاحیه های فجر به کف و سوت مفصل برای جیمی هاشم پور برسد. فکرش را بکنید بعدش هم می گذارند و می روند. خب البته حق دارند چون بهترین جاش فقط همین بود که آن هم هیچی نبود.

میم.کیمیایی و صدمن عسل با دو من ریا : سال ها پیش آن روزها که این آدم ها را چندان نمی شناختم؛ از خیلی خیلی دور گمان می کردم کیارستمی عارف است و مهرجویی جاکش و کیمیایی آدم با مرام اما زود ِزود این توهم کودکانه شکسته شد و از پرده برون شد راز. کیارستمی کس کن بود و نابغه. مهرجویی حقه زن بانمکی بود و خوش گذرانی بی حد و مرز و…
وَر ِبد ِماجرا : کیمیایی خارکثته ای بود حرام زاده که خارکثته ای ست حرام زاده که خارکثته ای حرام زاده خاهد بود…
ور ِخوب ِماجرای بنده قلی با کیمیائی نوستالژی مرام و خصلت های ِمرد ایرونی و رسم رفاقت و دیالوگ های طبقهء دیگر جامعه بود که چون هیچ کدام را نداشتم عمری در فیلم های گذشتهء او طلب می کردم.
اصل داستان : کار ندارم پناهی شیاد است یا قهرمان، آپوزوسیون است یا آپورتونیست اما این را کار دارم که برند ِزندانی سیاسی ِدر بند ِتوتالیتاریسمی قرن بیست و یکمی-ش شده گوشت قربونی دست ِاین و اون تا برای خودشون از نمدش شب کلاه بسازند. آقای ژست، آقای عقده، آقای ضعیف جلوه کن می آید روی سن و به خیال-ش توبره و آخور را یکی می کند و حالا که هم مشائی دنبال لغو حکم پناهی ست و هم معاونت سینمائی حرف از صدور پروانه ساخت فیلم برای-ش زده، از پناهی مایه می گذارد. بنده قلی تردید ندارم که دو احتمال بیشتر وجود ندارد. یا سجادپور و دارودسته گذاشته اند تو کاسه اش به این ترتیب که فیلمساز با وجه آپوزیسیونی میاریم از فیلساز زندان کشیدهءنظام اسم وسط میاریم و خودمون توش انداز خودمون میشیم. حالت دوم هم هماهنگی خود داش مسعود با پیام فضله گستران و حاج حسین کیهان یا با بروبکس سابق یا کنونی گمنام امام زمان یا خود سجادپور و وزیردربارو معاون-ش و یا رابط-های حاج مصطفا شایسته در معاونت فرهنگی وزارت و یا آقامجتبا و خود ِآقا یا آدم هایی تو این مایه ها بوده است. اگر شما فکر می کنید احتمال های دیگری درمیان است یا اُثتاد را درست ورنداز نکرده اید یا شاخک هاتان خشکیده یا هرچی؛ لطف کنید نظرتان را بنویسید به آدرس برنامه صندوق پستی و پلاک و اونا.
عن خور ِپریده وسط ِگود : داریوش ناارجمند (بروزن حسنی نامبارک) : کیمیایی شیرخداست… به قول هامون: حوَُش َ چته بابا؟ آروم تر…

آویزون : اسم سایتی که 3ک30 بود و چیزای خوبی توش بود و پایه گذارش محکوم به اعدام در انتظار اجرای حکم! اما انواع حقیقی-ش ریخته دوروبر اوه به وفورررر : نیم کون نسب با برند بواسیر و برادرمسعود ِشیردل مجدد لاغر کرده احتمالن با داروی ِجادویی ِگردنخود کار ِدست ِمراد آقای پل سیدخندان با سفارش اکید ِش.وقفی پور. داداش جا نیست داف اضافه اونم کج و کوله نذار رو دست ِهماهنگ کنندهء محترم.
شهید راه حق… مرتیکهء بی مزه! به قول میم تو درخت گلابی: ای-یَخ!

اگر سموئل بکت زنده بود : هم سنخ-ش جناب یونسکو از نوع اوژن-ش نمایش نامه ای دارد به اسم صندلی ها که هیچ ربطی به این ایده ندارد. این نوشته خودش تا اینجا ابسورد شده. اما قصه این است که دونفر، یکی کسخل و لاشی و دیگری درپی خوش گذرانی و البته آی کیو150 و تا اون اندازه گشاد فقط و فقط دنبال جاومکانی می گردند به اسم دوصندلی که بنشین اند روش و حرف های-شان را از سیم ِبریدهءگیتار مگ لوگ لین تا رنگ ِرفتهءشورت بیرون مانده از شلوار اون دافه تو فلام جا را باهم درمیان بگذارند. از صندلی چوبی ِخانه تا لمکدهءاثر، از پلهء خونهء پسربنگوله کاره تا صندلی های سالن2 سینماعصرجدید. حالام که انداخته اند تو میلاد و افتضاحیه! این یکی همش می خندد به موقعیت تأسف بارشان و اون یکی با جدیت می گوید چون دوروبرشان اتفاقی نمی افتد که وراجی را متوقف کنند. امیدوارم روزگاری دست کسی به تصویر کشیدن این دو چت و مِت همت گمارد. راه داره به خدا…

دل-ت کدوم وزیرو می خاست؟ : اولی میگه جمیله کدیور چون با مانتو حتمن می پرید بالا از این طرف سالن تا اون طرف اما دومی می گه ابطحی. چون خنده و لوده بازی-ش بیشتر بود. خب گفتم که اولی کسخله(چت) و دومی درپی خوش گذرونی(مِت). اما مشائی از الان برود سراغ زوج امیرقاسمی و ویدا هروی یا سامان و کامبیز یا بهزاد بلور و آناهیتا یا سالی و طغرل حتمن فن های زیادی می تونه بریزه تو سبدش. کودتا؟ کو؟ کوجا؟ بروبابا…

حرف درست و درمون ؛ محسن امیریوسفی : ما یه فیلم ساختیم سه سال توقیف بود حالا یه آنونس ِسه دقیقه ای ازش زدیم سیمرغ گرفتیم!

احترام ادامه دارد : وقتی هوا سرد و سگ-سوزست. وقتی خسته ای و هیچ حالی نکردی. و بدتراز اون هیچ سوژه ای تو دومنت نیومده- اینجاشو آنطور که افتد و دانی ها بدانند -وقتی راه، پرپیچ و خم و مرگ آور و کشنده ست. وقتی دوس داری زودتر برسی تا روزمرگی هاتو ادامه بدی… جلو در سالن اسمتو وارد لیست کنن و یه تاکسی با تاکسی متر بنزین لیتری صدتومنی برسونتت صاف در ِخونه ات، پول-ش برات چندان مهم نیست. مهم اینه که یه کم فقط یه کم آدم شمرده شدی. همین.

سپاس ویژه : بابابزرگ مامان بزرگ احمدیه.

Posted in Uncategorized | 2 Comments »